حتماً وقتش رسیده و شاید خیلی هم دیر شده تا بپذیریم مجبور هستیم و باید در شیوه های سیاست گذاری و مدیریت امور فرهنگی کشور تغییرات گسترده ای انجام دهیم و آن را به روزسانی کنیم. بیایید یک بار هم که شده واقع بینانه نگاه کنیم و بپذیریم دیگر روش های غیرهنرمندانه، مبتنی بر محرومیت و پاک کردن صورت مسأله، فیلترینگ، همراه با اجبار و اکراه و ... در حوزه فرهنگ پاسخگوی نیازهای جامعه امروزی نیست و باید اقدامی عاجل و جدی در ارتباط با ساماندهی امور مختلف فرهنگی و هنری در کشور صورت پذیرد.
برداشتی کوتاه از وضعیت موجود:
چندی قبل از سوی رهبر معظم انقلاب ترکیب جدید اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام شد. بعد از مدتی که رئیس دولت یازدهم و دوازدهم کلاً بی خیال فرهنگ بود و در هیاهوی سیاست و اقتصاد آن را به حاشیه رانده و حتی جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی را برگزار نمی کرد، یا مصوباتش را بجای ابلاغ بایگانی می کرد و یا با برخی اعضای شورا علناً مقابله و مخالفت می کرد اکنون در دولت سیزدهم که رویکرد فرهنگی پررنگ تری دارد گمان مثبت بر این است که نسبت به این حوزه توجه بیشتری شود. اما کار به این سادگی نیست آنقدر چالش های فرهنگی و دغدغه های مبتنی بر آن جدی است که به تعبیر رهبری معظم «خواب را از چشم انسان می رباید».
آن چه نیاز داریم:
آن چه در مورد مدیریت فرهنگی کشور به عنوان دغدغه مطرح می گردد ماهیت آن نیست. چون فرهنگ ما مبتنی بر آموزه های ایرانی و اسلامی است هم با فطرت مردم ارتباط دارد و هم مورد علاقه و توجه آنها است. مسأله مهم در این راستا نحوه ی ارائه خدمات فرهنگی، سیاستگذاری، تقنین و اجرا در حوزه فرهنگ است. امور فرهنگی آمیخته با هنر، ادبیات، نرمی، زیبایی، طراوت، لطافت، خلاقیت و روح متعالی مفاهیم اخلاقی و اسلامی است. پس زبانی که به ترویج آن می پردازد باید «قول لین» باشد با عقلی سلیم و منطقی. فکری باز می خواهد و دستانی هنرمند و مدیریتی که آن را می فهمد و قبل از هر اقدام و تصمیمی مراقب لطافت و حساسیت آن است. وقتی صحبت از ساخت و ساز و ترافیک است تخصص حرف اول و آخر را می زند ولی نمی دانم چرا آن جا که سخن از فرهنگ به میان می آید گویی اصلاً تخصصی نیاز نیست یا همگان در این امر صاحب تخصص اند!؟ فرهنگ همان عرصه مظلومی است که هر مدیری خود را در آن متبحر می داند و جای خوبی به عنوان حیات خلوت و حاشیه نشینی های برخی مدیرانی است که بنا به دلایلی (عمدتاً سیاسی) قرار نیست خیلی در متن امور باشند. پس نتیجه اش همانی می شود که الان رخ داده است.
آن چه نمی خواهیم:
باید در این عرصه از سپردن امور به چند گروه به شدت پرهیز نمود؛ اول همان هایی که امام راحل از آن ها به عنوان مقدس نمایان بی هنر یاد کردند. دوم افرادی که تخصص و تعهد لازم را ندارند. سوم افرادی که با مجاهدت و کار شبانه روزی در این عرصه بیگانه اند. چهارم گروهی که دچار افراط و تفریط هستند همان هایی که یا معتقدند کلاً فرهنگ را نمی شود مدیریت کرد و باید رها نموده و به اتفاقات جاری جهانی تن دهیم یا آن هایی که رویکرد کاملاً بسته و مبتنی بر اجبار و اکراه دارند.
ارائه چند راهکار:
خلاصه کلام این که چند راهکار مهم برای تحول در این مسیر باید مورد توجه قرار گیرد:
۱: بپذیریم راهی که تا کنون آمده ایم پاسخ نداده و باید حتماً در رویکردها و روش ها تغییرات اساسی ایجاد کنیم.
۲: زبان و نیاز جوان های امروز را شناسایی کنیم و با ابزار هنر، اخلاق، ادبیات و سنت های متعالی فرهنگ را عرضه کنیم نه با اکراه و اجبار، قواعد، قوانین و بخشنامه ها.
۳: جوانان و نسل جدید انقلاب را در فرایند مدیریت، تصمیم سازی و سیاست گذاری مشارکت دهیم و به علایق و سلایق آن ها توجه جدی داشته باشیم.
۴: مدیران امتحان پس داده و ناموفقی که معلوم نیست بر چه اساسی سال هاست آدم های فرهنگی شناخته می شوند و در پست های مختلف ناکارامد هستند کنار گذاشته و به چهره های جدید، خلاق و خوش فکر توجه کنیم.
کلام آخر:
فرهنگ نه سرهنگ می خواهد نه حقوقدان، نه ریاضیدان نه مهندس اینجا متخصص خاص خودش را نیاز دارد، بحث آدم و آدمیت است. قبل از هر چیزی مجاهدانی لازم دارد که دغدغه اخلاق دارند در حالی که خود اخلاق مدارند، به نیازهای فرهنگی جامعه فکر می کنند ولی کاسه داغ تر از آش نمی شوند، به جای پرداختن به عیوب دیگران اول کاستی های خود را رفع می کنند و رفتار، تصمیم و عملکردشان بالاترین ابزار اعمال مدیریتشان است. همانند آن شهید بزرگواری که هرگز ادعای مدیر فرهنگی را نداشت ولی سردار دل ها نام گرفت و اکنون رفتار و گفتار و کردارش اثری جاویدان در بسیاری از رویکردهای فرهنگی و رفتاری جامعه دارد.
نظر شما